آیا میدانید یک زنِ ایرانی رکورددار اهدای خون زنان در جهان است؟
ماندانا حجاریان ۶۰ سال دارد و سالهاست که به صورت مستمر خونش را اهدا میکند و بر خلاف بسیاری از افراد، ترسی از این کار ندارد و تا کنون ۱۸۵ بار خون اهدا کرده است. او علاوه بر اهداکنندگی خون، یک فعال اجتماعی نیز است.
معلم نقاشی نابینایان و ناشنوایان، کوهنورد حرفهای، داوطلب حمایت از کودکان پرورشگاهی، ساخت مرکز بیماران نخاعی، آتشنشان افتخاری و عضو جمعیت هلالاحمر. همه این فعالیتها «ماندانا حجاریان» را در ۶۰ سالگی صاحب مدال طلای فعال اجتماعی و انسانی کرده است.
ماندانا حجاریان متولد سال ۱۳۳۹ و ساکن کرمان است. او که وارد دهه هفتم زندگیاش شده است خودش میگوید: «هر چه که میگذرد ارزشهای زندگی را بیشتر درک میکنم.» دغدغه او کمک به مردم است حس و حالی که خودش معتقد است از پدرش به ارث برده و آثار تربیت پدرش است.
ماندانا قصه اولین مرتبهای که برای گرفتن خون از او بهزور متوسل شدند را اینطور تعریف میکند: «۱۵ ساله بودم خانم سرایدار مدرسهمان چندین زایمان پشت سر هم داشت و بازهم پابهماه بود. همه میدانستیم که حال و روز خوبی ندارد. پدرم یکی از خیران شهر مسجدسلیمان خوزستان بود. روزی که سرایدار مدرسه را به بیمارستان منتقل کردند، مدیر مدرسه با پدرم تماس گرفت که زن بیچاره به دلیل مشکلات کمخونی در شرف مرگ است و از پدرم که مرد روشن و تحصیلکردهای بود کمک خواست. آن روزها مردم از خون دادن میترسیدند.
پدرم بهسرعت افراد خانواده و چند نفر از دوستان را به بیمارستان برد و بعد از آزمایش معلوم شده که من میتوانم به خانم سرایدار مدرسه خون بدهم. بهقدری ترسیده بودم که تلاش میکردم دستانم را از دستهای پدر بیرون بیاورم و تا جایی که میتوانم فرار کنم. من بهشدت از سوزن سرنگ میترسیدم. دستآخر به اصرار پدر و هقهق گریههایی که دیگر بند آمده بود روی تخت بیمارستان خوابیدم و درحالیکه چشمانم را محکم بسته بودم برای اولین بار خون دادم.
برای من که خیلی ترسیده بودم خیلی سخت بود اما آن موقع فکرش را هم نمیکردم که حالا رکورددار اهداء خون در بین خانمها باشم. بعد از اینکه سرایدار مدرسه زنده ماند، به قدری مورد لطف اهالی محله، دوستان همسن و سال و پدرم قرار گرفتم که بعد از آن خون دادن را رسالت خودم میدیدم و هر آشنایی که نیاز به خون پیدا میکرد به سرعت داوطلب میشدم.
حجاریان همانطور که عکسهایی که سازمان انتقال خون وقت اهداء خون از او گرفته است را ورق میزند میگوید: «این لحظهها بهترین لحظههای زندگیام است چنان شادی و نشاط بر قلبم مینشیند که سلامت شدن یک انسان را در کالبد خودم احساس میکنم. ۴۰ سال گذشته اینطور نبود که یک نفر در زمان مشخصی به سازمان انتقال خون برود و خون بدهد. اصلاً چنین سازوکاری نبود بلکه وقتی بیماری نیاز به خون داشت اقوام نزدیکان و همسایهها برای اهداء خون به بیمارستان منتقل میشدند و حس اینکه با خوندهی شما شخصی به زندگی برمیگردد، حال و هوای خوبی به شخص اهداءکننده میداد.
منبع: دیدار نیوز