مهربانی را با آمدن بهار و سال جدید، از یک دیگر دریغ نکنیم!
در واپسین روز های آخر سال که اسفند چمدان بسته، ما را ترک میکند و مژده ی آمدن بهار را میدهد ؛می اندیشم به دنیایی که اینروزها زیادی بی رحم شده است. آدم هایش در خرج محبت چُرتکه می اندازند و اگر نفعی برایشان داشته باشد مهربانی میکنند.
دوره ای شده که کسی به فکر دل ها و دردها نیست، بیشتر به فکر ریال و دلارند تا دلها ! حرمت ها را به راحتی میشکنند و بر روی زخم ها نمک میریزند و نمیدانند حرمت ها که شکسته شود مسیح هم باشی نمیتوانی دلِ شکسته را ترمیم کنی! عصای موسی را هم که در دست داشته باشی نمیتوانی حتی با معجزه هم همه چیز را مانند سابق احیا کنی! اینروز ها زمین شده پر از بی رحمی، پر از نامهربانی و جنگ! آدم ها یا به فکر پر کردن حساب هایشان هستند یا خشاب تفنگ های خود!
زمین اینروز ها آلوده شده است به کینه، نابرابری و نامهربانی !
زمین بیمار شده و برای درمان حال اینروزهایش به یک پزشک ماهر نیاز دارد.
پزشکی که پاک کند زمین را از آلودگی های طاقت فرسا و واکسن انسانیت را به زمین تزریق کند.
دل های ماتم گرفته از غم را ، از غبارِ غصه پاک کند ! روشنایی ببخشد به دل های تاریکی که دیگر معنای امید را فراموش کرده اند.روح و جسم های بیمار را شفا بخشد !
و اینجاست که مهربانی میشود همان پزشک ماهری که تاریکی را از بین میبرد، رنگ غم را کمرنگ میکند، بیمار را شفا میدهد و واکسن انسانیت را در آخرین روز های زمین، به آن تزریق میکند...!
اصلا بهار و نوروز می آیند که مهربانی و امید را در دل ها زنده کنند!
زمین میمیرد و دوباره زنده میشود؛ ندیدی پاییز را؟ زمستان و یخ بستن درختان را ندیدی؟
بهار می آید و درختان مُرده را دوباره زنده میکند، درخت ها باز هم شکوفه میدهند و پرستوها باز هم برمیگردند!
زمین نو میشود با تمام سختی ها و اتفاقات تلخی که داشته و دوباره میچرخد و تازه است!
خصلت بهار همین است؛ جان بخشیدن دوباره به همه چیز! تک تک شکوفه هایش امید را یادآوری میکنند،اینکه میتوان حتی بعد از مرگ هم دوباره به زندگی بازگشت...! امید چیز خوبی است، در اوج خستگی و غم هم میتوان با امید دوباره همه چیز را از نو ، ساخت.
به نظرم امید حتی مُرده را هم زنده میکند! درختانی که یک بار مرگ را تجربه کرده اند؛ را ببینید؟
نوروز و بهار میشود تنها بهانه برای اینکه خودمان را در برابر طوفان های سخت زندگی، نبازیم ، نا امید نشویم و اجازه دهیم امید در دل هایمان شکوفه بزند.
آمدن بهار و نوروز مرا به یاد همان بیمار مبتلا به سرطان می اندازد که متخصصش مرگ را برایش تشخیص داده اند اما او هنوز هم میخندد، هنوز هم امید در دلش جوانه میزند و همین امید نجاتش میدهد! با تمام روز ها و فصل های سختی که در زندگی اش داشته ، همچنان منتظر آمدن روز های خوب است! درست مثل همین بهاری که می آید و زمینی که یک بار مرگ را تجربه کرده اما دوباره زنده میشود!
این روزهای آخری که میگذرد آغازی دوباره برای روزهای جدید است؛ هر سختی ای بالاخره پایان میابد و قطعا بعد از هر سختی ای، آسانی است.
مهربانی و امید دو عنصر شگفت انگیزی هستند که بیمار را بهبود میدهد و زمین را هم نو میکند.
باید برای روز های که میگذرند، فکری کرد! دیروز رفت و امروز هم خواهد رفت و هیچگاه برنمیگردد! میبینید گذر عمر را؟ گذشته ها گذشته است با تمام سختی ها و درد هایش! رها کنید روز های رفته را ! امروز را دریابید و جا را برای آمدن روز های خوب، باز کنید! تلخی ها و درد ها را در چمدان اسفند، جای دهید که برود !
زندگی را با بایدهایش زندگی کنیم، نه با کاش ها و شاید ها...!
زندگی را زندگی کنیم آنگونه که حال دلمان خوب و آرام میشود!
تنها چیزی که از ما باقی خواهد ماند مهربانی های ماست؛ اینکه چقدر در روزهایی که گذشت مفید بودیم و انسانیت به خرج دادیم؟ و در روزهایی که در راه هست چقدر باید بیشتر مهربانی کنیم؟!
مهم ترین سئوال در رفت و آمد روزهای زندگی این است که چقدر در مقابل سختیهایم، قوی بودم؟! چقدر امیدوار بودم؟ اصلا به امید اعتقاد داشتم؟؟؟
بهار را ببینید! معجزه ی زمین، همین بهاری است که بعد از زمستان و پاییز توانست دوباره برخیزد ! پس این است معجزه ی امید...!
فکر میکنی میمیری اما زنده خواهی ماند!
اینروز ها مهرانه هم مانند همین بهاری شده که روز های سخت خود را با همین مهربانی ها و امید، به آخر رسانده !
مهربانی در دل مهرانه میتپد و امید همچون شکوفه های بهاری، جوانه میزد.
مهربانی همان زبانی است که ناشنوا میشنود و نابینا هم میبند!
و مهرانه چه بسیار مهربانی هایی که به خود جذب کرده است.
شاید واقعا زندگی زیاد هم سخت نیست و همین گذر زمان هم این سختی را کمتر میکند.
گاهی سخت است و گاهی هم ما سختترش میکنیم چون کمتر کنار هم قرار میگیریم و مهربانی را از یکدیگر دریغ میکنیم!