بیمار تکابی ساکن سرای نیکان مهرانه، مبلغی را که در جشن شب یلدا جایزه گرفته بود به بیماران این مجموعه اهداء کرد

پرستو محمدی، بیمار کرد سالک تکاب استان آذربایجان غربی برای قدردانی از زحمات خیرین مهرانه ای و حمایت از بیماران مبتلا به سرطان، مبلغ 500 هزار تومان را که در جشن شب یلدا جایزه گرفته بود به حساب مهرانه واریز کرد.

در ادامه، گفت‌وگو با این بیمار خیر را می‌خوانید...

-سلام- خودتو معرفی می کنی؟
سلام بله حتما! من "پرستو محمدی" 21 ساله از شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی هستم. البته متولد یکی از روستاهای دیواندره استان کردستانم ولی سه سال پیش به همراه خانواده ام ساکن تکاب شده ام.

-تحصیلاتت چقدره؟
من تا دوره هشتم درس خوانده ام.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
به دلیل نبود معلم در روستایمان نتوانستم ادامه تحصیل دهم. خیلی دوست داشتم تربیت معلم باشم ولی امکانات روستا این اجازه را به من نداد.

-خب از بیماریت بگو، چطور شروع شد؟
سه ماه پیش(پائیز 97) سرفه هام خیلی شدید شد. شب و روز رو ازم گرفته بود. پدرم گفت برای درمان به پزشکان زنجانی مراجعه کنیم تا مشکلت برطرف شود. تکابی‌ها از قدیم الایام برای خرید منزل و مایحتاج خود و بهره‌مندی از امکانات به دلیل بعد مسافت طولانی که با ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی دارند، زنجان را انتخاب می‌کنند. ما هم تصمیم گرفتیم برای درمانم به مرکز زنجان مراجعه کنیم. 
پزشک پس از ویزیت به من گفت برای قطع سرفه هایم باید به پزشک خوب مراجعه کنم و خانم دکتر مینوش مقیمی را معرفی کرد. او به من نگفت که خانم دکتر متخصص خون و آنکولوژی است و تخصص او درمان بیماران مبتلا به سرطان است. حدس می زنم دکتر نخواست تا ترس و استرسی به من وارد شود.

-پس در اولین فرصت به خانم دکتر مقیمی مراجعه کردی؟
بله، اتفاقا روز یکشنبه بود که به بیمارستان ولیعصر(عج) مراجعه کردم. خوشبختانه خانم دکتر مقیمی در بیمارستان حضور داشتند. وی مرا ویزیت کرد و نسخه برایم تجویز کرد و گفت برخی از این داروها در زنجان نیست و باید از تهران تهیه کنی. همان روز که در بیمارستان ولیعصر(عج) حضور یافتم یکی از همراهان بیماران بستری در بخش، به من گفت که برای بهره‌مندی از خدمات مهرانه در دفتر مرکزی این مجموعه واقع در انصاریه نسبت به تشکیل پرونده اقدام کنم.

-تشخیص پزشک متخصص در مورد نوع بیمار‌ی‌ات چه بود؟
پزشک تشخیص داد که سرطان، غددلنفاوی‌ام را درگیر کرده و نوع سرطانم هوچکین است. البته گفت که نگرانی ندارد چون در مراحل اول بیماری‌ام، تشخیص داده شده است.

-در حال حاضر فقط شیمی‌درمانی میشی؟
بله

-همراه هم داری؟
بله پدرم، او از ابتدای بیماری‌ام مرا همراهی کرده، با این که فاصله ای نیست اما هر روز که شیمی درمانی می‌شوم از مهمانسرا تا درمانگاه شیمی درمانی همراهم است.

-شغل پدرت چیه؟
بابام کارگره فصلیه، بیشتر از سه ماهه که نتونسته بره سر کار ولی اصلا ناراحت نیست، میگه دوست داره تا بعد از اینکه دوره شیمی درمانیم تموم شد و حالم روبه راه شد با خیال راحت برگردیم شهرمون و بره سر کار... اون خیلی به من کمک کرد تا دوران سختم را سپری کنم... 

-پرستو تو جشنی که شب یلدا کمیته بانوان مهرانه برای بیمارای ساکن مهمانسرا ترتیب داده بودف توام بودی درسته؟
بله، من و بابام هر دو بودیم، خیلی باصفا بود... اونجا پره ادمای خوب و آسمونی بود. باورنکردنیه همشون اومده بودن تا ما شب یلدا تنها نباشیم...بیمارا براشون خیلی مهم بودن...
برای تو هم بیمارای مهرانه مهم بودن! شما تو جشن شب یلدا مبلغی که تو قرعه کشی برنده شدی رو به حساب مهرانه واریز کردی، درسته؟
بله! تو قرعه کشی 500 هزار تومن برنده شدم. بلافاصله وقتی پول به دستم رسید رفتم واحد حسابداری کلینیک مهرانه و به حساب این مجموعه واریز کردم. خواستم دینم را به مهرانه و بیمارانش ادا کرده باشم.

-ولی این پول هدیه ای از خیرین مهرانه برای تو بود!
بله ولی من هم خواستم شادی ام را با بیماران مهرانه شریک شوم. از خودشان یاد گرفتم! در کلینیک و مهمانسرا طوری با ما رفتار می کنند که انگار از آشنایان صمیمی‌مان هستند. 

-حرفی هم با مؤسسین و خیرینی که باعث شدند مجموعه ای مثل مهرانه تاسیس شه داری؟
از همه‌شان تشکر می کنم. از طرف خودم و پدرم حرف می زنم، مهرانه ای ها در حقمان لطف کردند. آنان در شهر غریب به ما پناه دادند... در شهرم مبلغ خوبی برای مهرانه و زنجانی‌ها خواهم بود.

"روابط عمومی انجمن خیریه مهرانه"