4 شهریور 1397
4335 بازدید
مرحوم ربابه صادقی؛ مادر نبود اما حقِ مادری را برای مهرانه، ادا کرد
میل های بافتنی را به دست میگرفت و تا میتوانست می بافت ! تنهایی او را به بافنده ی ماهری تبدیل کرده بود ! لا به لای بافتنی هایش دردِ تنهایی را گره میزد! دلتنگی جوانی را نقش می بست! به مرور، میل های بافتنی بودند که حرف هایش را می فهمیدند! این را میشد از بافته هایش فهمید،در تار و پودش همه ی احساسش گِره خورده بود.موهای سفیدِ آغشته به حنایش،مدام لرزه به دلش می انداخت که تا فرصت دارد ببافد و مفید باشد! تا زمانی که همسرش را داشت پا به پای او ،یارش بود. آرزوهایش را گره میزد و می بافت! بعد از مرگِ یار هم ،دلتنگی هایش را گره زد. یکی پس از دیگری گره ها را زد و با همان میل های بافتنی شش دانگِ یک خانه را خرید. مادر نبود اما دلش عجیب مادربودن را میخواست ! به یاریِ کسانی شتافت که مادر لازم بودند. به مکانی پا گذاشت که مهربانی، دلسوزی و نصیحت های مادرانه، لازمه ی غذای روح بود. مادر نبود اما مادری کردن را خیلی خوب بلد بود! مادربودن را میپرستید. تا توانست با مهر خود برای مهرانه و فرزندانش مادری کرد! بعد از مرگش تنها دارایی اش را که همان شش دانگ خانه بود،برای مهرانه به جا گذاشت! حتی بعد از مرگ هم برای فرزندانش مادری کرد! مادر نبود اما حقِ مادری را برای مهرانه، ادا کرد. این روزها مهرانه دلتنگِ مادرِ معنوی خودش است! همان ربابه ی مهربان که میل های بافتنی اش بعد از او، دیگر هرگز به هیچ بافتنی ای گره نزدند! مادرانه مادری کرد. حتما که نباید مادر باشی تا بتوانی مادرانه ها را بسازی! گاهی میتوان مادر نبود و عاشقانه مادرانه ها را ساخت ! مثلِ ربابه ی بافنده ی قصه ی روزگارِ ما ! همان مادرِ معنویِ مهرانه که برای فرزندان مهرانهایاش مادری کرد! و تا ابد مادرِ این خانواده بزرگ خواهد بود.
مرحومه ربابه ی صادقی روحت شاد !
یادداشت: آیدا بیات
"روابط عمومی انجمن خیریه مهرانه"