اعضای انجمن خیریه مهرانه به همراه تنی چند از اصحاب رسانه عصر پنجشنبه 30 آذر ماه را در منزل خیر نمونه مهرانه، سرکار حاجیه خانم رباب صادقی بودند. این برنامه به همت کمیته فرهنگی مهرانه و با بهانه بازدید از این خیر نمونه در شب یلدا و همچنین برگزاری جشن تولد هفتمین سال تاسیس مهرانه شکل گرفت.
سرکار خانم صادقی مرداد ماه سال 90 تنها دارایی اش یعنی منزل 50متری اش را به نام مهرانه سند زد. این در حالی ست که خود ایشان از طریق دریافت مستمری کمیته امداد امرارمعاش می کند. وی با این ایثار خود درسی بزرگ به تمامی خیرین مهرانه آموخت چرا که وی از همه داشته خود در راه کمک به همنوع گذشته است. با توجه به این که خانم صادقی از داشتن نعمت فرزند محروم است، اما اعضای مهرانه امروز به عنوان فرزندان این بانوی بزرگوار در منزل وی حاضر شدند و برای وی در این شب عزیز آرزوی صحت وسلامتی کردند.
در ابتدای این دورهم نشینی آقای مهندس وثوق مدیرعامل مهرانه با ذکر خاطره روز تنظیم سند منزل خانم صادقی و حضور در دفترخانه، آن روز را به عنوان نقطه عطفی در مسیر حرکت مهرانه برشمرد و گفت: «تا به آن روز هرکسی به اندازه وسع و حد توانایی خود به مهرانه کمک می کرده اما در آن روز به یادماندنی خانم ربابه صادقی تمام دارایی اش را درطبق اخلاص گذاشته و به بیماران تحت پوشش مهرانه اهدا کرد ».
پس از آن با درخواست حضار خانم صادقی از نحوه خرید و ساخت خانه شان توضیحاتی ارائه کرد. ایشان گفت: این خانه با پول نجاری همسر و فرش بافی های وی ذره ذره جمع شده است. پس از مدتی همسرش خانه نشین شده، و ایشان نیز توانایی بافت فرش نداشته با بافت دستکش و کلاه گذران زندگی کرده اند. نکته جالب در میان صحبت های این بانو ذکر نام همسر مرحومش در تمامی جملات و آن هم با تاکید خاص بود. زمانی که یکی از دوستان از ایشان پرسید در هنگام اهدای این خانه که با این زحمت و در طی سالیان دراز ساخته اید چه حسی داشتید؟ گفت: « این خانه مال من نیست! همسرم زحمت کشیده و ساخته و در هنگام مرگ هم وصیت کرد تا من هم این خانه را احسان کنم و من فقط به وصیت ایشان عمل کرده ام! همیشه از خدا می خواهم تا پول بیشتری به من بدهد تا من هم بتوانم بیش از این ها به یاد همسرم احسان کنم ».
در پایان کیک تولد مهرانه توسط خانم صادقی بریده شد و پس از تقدیم یادمان مهرانه به ایشان این مراسم به پایان رسید.
متن لوح یادمان ایشان به این شرح بود:
تو زمینه ات باید سپید باشد و یک عالم گل ِ ریز بنفش داشته باشی.
چشم هایت باید شبیه قشنگی باغ های بهشت باشد و دلت پر باشد از ستاره های برّاق ِ بی غروب!
و لابد باید از انگشت هایت مهربانی بچکد...چکه چکه بر زمینی که تشنه است... که کم دیده است زمینیانی از تبار آسمان...
باد و باران باید بدوند که به زلالی روزهای تو برسند.
مثل تو مهربانی ببارند. عشق بکارند و دوستی بردارند و ما همه باید به تماشا بایستیم زیبایی خدا را که در وجود تو موج می زند.
بانو حاجیه رباب صادقی
خوش به حالت برای همه ان لحظه هایی که خدا با همه خدایی اش و بندگان خدا با همه ناتوانی شان به تو لبخند می زند.
فرزندان مهرانه ای تو
شب یلدای سال91